
سری Assassin’s Creed برای ما گیمرها همواره چون گنجینهای بوده است؛ جهانی سرشار از تاریخ و رازهای نهان که هر بار دلمان را به تپش وا میدارد. سالها بود که در خیالمان، ماجرایی در ژاپن فئودال را میپروراندیم؛ سرزمینی از نینجاها و ساموراییها. اکنون یوبیسافت با Assassin’s Creed Shadows این رویای دیرین را به تصویر کشیده است. اما آیا این اثر همان گوهر بیعیبی است که در ذهنمان نقش بسته بود یا در گوشههایی از آن نقصهایی پنهان دارد؟ بیایید با زبانی ساده و ادبی، به زیباییها و کاستیهایش نگاهی بیندازیم.

داستان: شروعی دلانگیز، میانهای پراکنده
داستان Shadows با فصلی تلخ و پرهیاهو گشوده میشود: اودا نوبوناگا قبیله نینجاهای ایگا را به خاک و خون میکشد و نائوئه، دختری از تبار شینوبیها، پدرش را از دست میدهد و در پی انتقام و بازپسگیری میراثی مرموز گام برمیدارد. در سوی دیگر، یاسوکه، سامورایی آفریقاییتبار، از بند بردگی به جایگاه جنگجویی والا در دربار نوبوناگا میرسد. این دو روح سرگردان در معبد هوننو-جی به هم میپیوندند و از آن پس، بازیکن میتواند هر یک را به دلخواه برگزیند.

ده تا پانزده ساعت آغازین، که نائوئه در مرکز آن میدرخشد، بیگمان اوج روایت این بازی است. او چونان آینهای است که احساساتت را بازمیتاباند؛ گذشتهاش در فلشبکها با ظرافت روایت میشود و دلت را به تسخیر درمیآورد. شخصیتهای فرعی، چون جونجیرو، کودکی یتیم که پناهش میشود، با نگارشی زیبا جان گرفتهاند و ماموریتهای جانبیشان رازهایی غافلگیرکننده پیش چشمت میگشایند. کاتسینها و کارگردانی این بخش، گامی بلند فراتر از روایتهای کمرمق Valhalla است و تو را در عمق این جهان غرق میکند.

اما با ورود یاسوکه، گویی قلم روایت از دست نویسنده میلغزد. پیوند این دو، که میتوانست رشتهای محکم باشد، شتابزده و کمجان رقم میخورد. هر یک به تنهایی ستارهای درخشانند، اما در کنار هم، گویی هماهنگیشان ناتمام مانده است. انتخاب دیالوگها، که قرار بود رنگ نقشآفرینی به داستان ببخشد، چندان به دل نمینشیند و اغلب بیتأثیر به نظر میرسد. با این حال، لحظههایی چون ردیابی قاتل با سرنخها یا تصمیمهای دشوار در ماموریتهای فرعی، چون شعلهای در تاریکی میدرخشند و دلت را گرم میکنند. داستان Shadows در آغاز چون نسیمی دلانگیز است، اما در میانه راه، گاه گمگشتگیاش هویدا میشود.
گیمپلی: نائوئه، نگینی در سایهها؛ یاسوکه، غرشی تکراری
گیمپلی Shadows دو چهره دارد: نائوئه، که مخفیکاریاش چون رقصی در سایههاست، و یاسوکه، که با غرش شمشیرش میدان را میآراید. نائوئه با چابکی و ابزارهایی چون شوریکن، کونای و هیدن بلید، روح حقیقی یک اساسین را در تو زنده میکند. پارکورش چون جریانی نرم است، با کاگیناوا از دیوارها بالا میرود و طراحی محیط، با پوششهای گیاهی و دیوارهای شکننده، تو را به بازی در سایهها دعوت میکند. هوش مصنوعی دشمنان نیز پختهتر شده و بازی با نور و فصلها، چون برگهای پاییزی یا یخ زمستانی، استراتژی را به دلت مینشاند.


اما یاسوکه، با جثهای تنومند و سلاحهایی چون کانابو، راهی دیگر میرود. او برای نبردهای رو در رو آفریده شده و در لحظه، لذت تخریب را به تو میچشاند، اما این لذت گاه به تکرار میگراید. در برابر نائوئه، کمفروغ مینماید و گویی سایهای از نسخههای پیشین چون Valhalla است. المانهای نقشآفرینی، مانند ناتوانی در ترور دشمنان نیرومندتر با یک ضربه، گاه چون خاری در پا آزارت میدهد، هرچند تنظیمات بازی این زخم را التیام میبخشد. درخت مهارتها، با گنجینهای از ابزار و سلاحها، چون شاخهای پربار است، اما اگر دل به گشتوگذار نسپاری، خستگی بر تو چیره میشود. نائوئه، چون نگینی در سایههاست، اما یاسوکه، غرشی است که گاه به خاموشی میگراید.
نقشه: تابلویی زیبا، اما کمجان

نقشه Shadows، که کانسای ژاپن را در روزگار سنگوکو به تصویر کشیده، چون تابلویی زنده پیش چشمت میآید. فصلها، از بهار شکوفهبار تا زمستان سپیدپوش، با آیینهایی چون مراسم چای و پوشش مردمان، تو را به ژاپن کهن میبرند. موتور Anvil با گرافیک خیرهکننده و جزییاتی چون برش بامبوها و خونریزی دشمنان، چون قلممویی جادویی عمل کرده است. مخفیگاهت نیز، که میتوانی آن را بسازی و بیارایی، چون خانهای است که دلت را گرم میکند.

اما این تابلوی زیبا، گاه از نفس میافتد. ماموریتهای جانبی، هرچند در لحظه دلانگیزند، زود رنگ تکرار میگیرند. گشتوگذار برای نقاشی از جانوران یا دیدار از معابد، پس از چندی چون نسیمی بیجان میشود. Animus Hub، که وعده آیتمها و پوستهها را میدهد، نویدبخش است، اما هنوز چون نهالی نورس میماند. نقشه Shadows چون باغی دلفریب است، اما شاخههایش گاه تهی از میوهاند.
صدا و فن: نوایی دلانگیز، با آهنگی ناکوک
موسیقی Shadows، با آمیزهای از نغمههای ژاپنی و نوای امروزی، چون جویباری دلنشین است. صداگذاری، با دوالسنس که صدای شمشیرها را به دستانت میآورد، تو را در خود غرق میکند. اما این سمفونی گاه با ناکوکی باگها شکسته میشود؛ دشمنان در زمین فرو میروند، اسبسواری گاه از ریتم میافتد و حتی صدایی ناساز از یک NPC، چون نتی اشتباه به گوش میرسد. Infinity، که قرار است جهانی بزرگتر بگشاید، هنوز چون طرحی ناتمام است.

سخن پایانی: نوری در سایهها
Assassin’s Creed Shadows چون چراغی در شب است؛ نائوئه و مخفیکاریاش، با جهانی زیبا و نوایی دلانگیز، دلت را میرباید. یاسوکه نیز، هرچند گاه کمفروغ، رنگ تنوع میپاشد. داستانش در آغاز چون شعلهای فروزان است، اما در میانه گاه کمسو میشود. نقشهاش چون بهشتی است که گاه از جنبوجوش تهی میماند. یوبیسافت با این اثر نشان داده که هنوز میتواند رویاهامان را به رقص درآورد، اما اگر قلمش را تیزتر کند و جهانش را پربارتر سازد، آسمانش بیکران خواهد شد.

امتیاز: ۸.۵ از ۱۰
Shadows سفری است به ژاپن فئودال که با همه کاستیهایش، دل را میلرزاند و نوید روزهایی درخشانتر را میدهد.