
حفاری زیر بازار تهران با کشف هزاران متر فضای زیرزمینی، نگرانیهای جدی درباره ایمنی، نظارت شهری و تکرار تخلفات در بافتهای فرسوده ایجاد کرده است.
این یادداشت پیشتر در روزنامه جوان منتشر شده و بازنشر آن به معنای تأیید محتوایش نیست.
بازار بزرگ تهران، بهعنوان نماد نبض اقتصادی پایتخت، این روزها با واقعیتی نگرانکننده روبهروست؛ کشف شبکهای از حفاریها و تونلهای گسترده در زیر محدودهای تاریخی و پرتردد که طی بیش از یک دهه شکل گرفته و بیصدا پیش رفته است. پرسش افکار عمومی روشن است: چگونه چنین حجم عظیمی از دستاندازی به بستر زمین، درست زیر پای هزاران شهروند، بدون واکنش مؤثر نظارتی رخ داده است؟
موضوع صرفاً چند متر حفاری یا یک تخلف مقطعی نیست؛ سخن از هزاران فضای زیرزمینی، دهها مسیر خروجی و شبکهای پیچیده از تونلهاست که بهتدریج شالوده سازههایی با قدمت چند دهه را تهی کردهاند. این وضعیت بیش از آنکه تخلف ساختمانی باشد، نشانه یک شکست نظارتی مزمن است؛ شکستی که اگر امروز علنی شده، سالها در تاریکی رشد کرده است.
بازار تهران بهدلیل تراکم جمعیت، فرسودگی سازهها، ارزش اقتصادی بالا و پیچیدگی مالکیت، از حساسترین نقاط شهری بهشمار میرود. در چنین محیطی، هرگونه دستکاری در پی و شالوده بنا، تهدیدی فراتر از یک محله است. آیا میتوان باور کرد خروج شبانه حجم عظیمی از خاک، ایجاد فضاهای جدید و تغییرات سازهای گسترده، بدون هیچ نشانهای از دید سیستمهای نظارتی، صنفی و شهری پنهان مانده باشد؟
واقعیت تلخ، «عادی شدن تخلف» است. زمانی که نظارتها بهدلیل پیچیدگی حقوقی، ملاحظات اقتصادی یا ترس از تبعات اجتماعی با تأخیر و مسامحه همراه میشود، میدان برای سودجویانی باز میماند که جان مردم را در ترازوی سود میسنجند. زاغهکنی و پیخواری نه محصول خلأ قانون، بلکه نتیجه اجرای ناقص و دیرهنگام قانون است.
این ماجرا بار دیگر نشان میدهد مدیریت شهری نباید حادثهمحور باشد. ورود دستگاهها زمانی رخ داده که نشانههای ناپایداری آشکار شده و خطر فروریزش به مرحله هشدار رسیده است. اگر این نشانهها دیرتر دیده میشد یا یک بارندگی شدید، زلزلهای خفیف یا ازدحام غیرعادی رخ میداد، مسئولیت فاجعهای با مهار ناممکن بر عهده چه کسی بود؟
بازار فقط محل کسبوکار نیست؛ زیستفضای روزانه هزاران کاسب، کارگر و شهروند است. وقوع یک حادثه سازهای در چنین محیطی، بحران چندلایهای میآفریند؛ از تلفات انسانی و اختلال اقتصادی تا بیاعتمادی عمومی و تبعات امنیتی. چنین فاجعهای با اطلاعیه یا عذرخواهی جمع نمیشود.
نگرانی دیگر، تکرارپذیری الگوست. اگر زیر بازار تهران چنین شبکهای شکل گرفته، چه تضمینی وجود دارد که در دیگر بافتهای فرسوده و پرارزش شهری در حال تکرار نباشد؟ وقتی سود تخلف از هزینه برخورد بیشتر است، تخلف به «سرمایهگذاری کمریسک» تبدیل میشود؛ مگر آنکه برخوردها پیشدستانه، شفاف و بازدارنده باشد.
اکنون که زنگ خطر به صدا درآمده، تمرکز صرف بر پلمب و اقدامات مقطعی کافی نیست. جامعه پاسخ «چرایی» را میخواهد: کدام خلأها، تعللها و بیتفاوتیها اجازه دادهاند زیر یکی از مهمترین نقاط کشور، زمین خالی و خطر بیصدا انباشته شود.



