
زک کرگر بعد از موفقیت Barbarian بار دیگر به ژانر وحشت برگشته، اما این بار با جاهطلبیای بسیار بیشتر. Weapons فیلمی است که از همان ابتدا نشان میدهد نمیخواهد صرفاً یک تریلر یا یک داستان ترسناک ساده باشد. این اثر با ساختاری غیرخطی، چند روایت متفاوت و استفاده از عناصر اسطورهای و استعاری، تجربهای پیچیدهتر و عمیقتر ارائه میدهد. نتیجه اثری است که هم ستایش منتقدان را برانگیخته و هم بحثهای گستردهای در میان تماشاگران ایجاد کرده است.

روایت چندلایه؛ بازی با دیدگاهها و حافظه جمعی
Weapons با ماجرای ناپدید شدن ۱۷ کودک در ساعت ۲:۱۷ بامداد آغاز میشود؛ رویدادی که بلافاصله جامعهای کوچک را در شوک فرو میبرد. این حادثه از چند زاویه دید روایت میشود: معلمی که درگیر احساس گناه است، والدینی که میان انکار و فروپاشی دستوپا میزنند، و پلیسهایی که سردرگماند. این انتخاب فرمی شجاعانه باعث میشود معما از چند وجه مختلف باز شود و هر بار قطعهای جدید به پازل اضافه گردد.

اما این رویکرد همزمان چالشهایی دارد. وقتی روایت میان شخصیتهای گوناگون پخش میشود، برخی از آنها عمق کافی پیدا نمیکنند و مخاطب ممکن است حس کند بعضی خطوط داستانی نیمهکاره رها شدهاند. به همین دلیل است که بخشی از منتقدان متاکریتیک، با وجود تحسین کلی، از «کاهش ضرباهنگ در میانه فیلم» گلایه کردهاند.
طنز سیاه در دل وحشت؛ مکثی برای نفس کشیدن
یکی از ویژگیهای برجسته فیلم، حضور طنز تلخ در دل صحنههای پرتنش است. کرگر به خوبی میداند که وحشت وقتی مؤثرتر میشود که مخاطب گاهی فرصت خندیدن یا لبخند زدن پیدا کند. لحظههایی در فیلم وجود دارد که دیالوگ یا موقعیتی به شکل غیرمنتظره خندهدار میشود، اما این خنده کوتاه بلافاصله به دلهره شدیدتری منجر میگردد.

این ترکیب برای برخی تماشاگران یادآور Get Out یا حتی آثار اولیه سم ریمی است؛ همان جایی که طنز و ترس دست در دست هم میدهند تا تأثیر عاطفی بیشتر شود. لِترباکسد پر است از کامنتهایی که این «طنز ابزورد» را ستایش کردهاند و آن را یکی از نقاط قوت فیلم دانستهاند.
استعارهها و لایههای اسطورهای؛ سلاحها فراتر از گلوله
عنوان Weapons در نگاه اول ذهن را به سمت اسلحه گرم و خشونت میبرد، اما فیلم بهخوبی نشان میدهد که «سلاح» میتواند معانی گستردهتری داشته باشد. گلادیس، جادوگری که از کودکان تغذیه میکند، خودش یک «سلاح» است: نمادی از نیرویی فاسدکننده که معصومیت را میبلعد. او با استفاده از موها و روبانهای بچهها طلسم میسازد و والدین و مدیر مدرسه را تحت سلطه قرار میدهد. این همان لحظهای است که تماشاگر متوجه میشود «سلاح» در این فیلم فقط یک تفنگ نیست، بلکه هر ابزار کنترل، فساد و سوءاستفاده میتواند سلاح باشد.
عدد ۲:۱۷ که بارها در فیلم تکرار میشود هم بار معنایی دارد. برخی آن را یادآور اتاق ۲۱۷ در The Shining میدانند، برخی دیگر به انجیل متی و «قتلعام بیگناهان» اشاره میکنند. در هر دو حالت، این عدد به لحظهای تبدیل میشود که مرز میان واقعیت و کابوس از بین میرود.

حتی صحنهی رؤیای آرچر که در آن یک AR-15 معلق در آسمان ظاهر میشود، آشکارا ذهن مخاطب آمریکایی را به سمت تیراندازیهای مدرسهای میبرد. کرگر در مصاحبهای گفته که قصد نداشته فیلم را به استعاره مستقیم درباره تیراندازیها تبدیل کند، اما نمیتوان منکر شد که چنین تصویری در فرهنگ امروز آمریکا بار سنگینی دارد.
وحشت به مثابه سوگواری جمعی

بخش مهمی از فیلم درباره سوگواری و اندوه است. والدین و بازماندگان، هر یک به شکل متفاوتی واکنش نشان میدهند: برخی به انکار پناه میبرند، برخی در سکوت فرو میروند، برخی دیگر به دنبال مقصر میگردند. این طیف واکنشها نشان میدهد که Weapons نه فقط درباره وحشت از یک جادوگر یا ناپدید شدن کودکان است، بلکه درباره تأثیر روانی و اجتماعی یک فاجعه است.
این همان چیزی است که بسیاری از منتقدان متاکریتیک تحسین کردهاند: توانایی فیلم در نشان دادن اینکه چگونه یک جامعه با تراژدی کنار میآید یا نمیآید. و در همینجا، «سلاح» دوباره معنای دیگری پیدا میکند: اندوه و تروما هم میتوانند مثل سلاحی روح انسان را فلج کنند.
کارگردانی دقیق؛ مهارت در ساخت فضا و کنترل ترس
زک کرگر در Weapons نشان میدهد که از فرم و سبک وحشت چیزی بیش از کلیشهها فهمیده است. او نه فقط به سراغ وحشتِ بصری میرود، بلکه توجهش به جزئیات صحنه، ریتم روایت، خلق فضاهای مبهم و بهره از سکوت و لرزش ناگهانی قابها، ترس را از دل روزمره بیرون میکشد. همه با کنترل کامل در دست او هستند.

مانند صحنههایی که دوربین خیلی آهسته از یک اتاق معمولی عبور میکند، اما در قابها و نورپردازی بهتدریج لبههایی از تعلیق و تهدید پدیدار میشوند. یا در صحنههای شوک، کرگر با کاتهای ناگهانی مخاطب را غافلگیر میکند، بدون اینکه پیشبینی امکانپذیر باشد.
صحنهپردازی و طراحی بصری؛ روزمره به کابوس
طراحی صحنه در Weapons یکی از نقاط قوت برجسته فیلم است. محیطهایی که ابتدا معمولی، آشنا و حتی راحت به نظر میرسند — خانهها، کلاس درس، خیابانها — به شکلی فیلمبرداری شدهاند که تدریجاً حس ناامنی، سایش روانی و تهدید را القا میکنند. منتقدها اشاره کردهاند که «محیط شهری تاریک و قابهایی که حس روزمره را به هم میریزند» بخشی از موفقیت فیلم است.

همچنین، نورپردازی و طراحی صحنه به شکلی است که سایهها و نور کمجلوه به تأکید بر احساس معلق بودن بین واقعیت و وهم کمک میکنند. خانههایی که پنجرههای آنها با کاغذ پوشیده شدهاند، سکوتهای سنگینی که در راهروها و اتاقها وجود دارد، همگی باعث میشوند که مخاطب حس کند هر گوشهای ممکن است نقطهای باشد برای ورودِ عنصر وحشت.
موسیقی و طراحی صدا؛ سکوت به اندازه صدا مهم است
در موسیقی، سه نفر دخیلاند: Ryan Holladay، Hays Holladay و خود زک کرگر. این مشارکت مستقیم کارگردان در ساخت موسیقی نشان میدهد که او خواسته موسیقی نه فقط همراه فیلم باشد، بلکه بخشی از روایت و تهدید را بسازد.
موسیقی فیلم ترکیبی از قطعات کشیده و ناهنجار است که در لحظات تنش بیشتر میشود؛ صداهایی که گاهی dissonant هستند و شنونده را ناراحت و مضطرب میکنند. همچنین، طراحی صدا — صداهای پسزمینه، سکوتها — در فیلم بسیار مهماند. در برخی صحنهها سکوت طولانیتر از هر موسیقی، تأثیر بیشتری میگذارد؛ مخاطب را در حالت آمادهباش نگه میدارد. کاربران متاکریتیک هم گفتهاند که «موسیقی و صدا همه باعث شدهاند که احساس غرقشدن در فضا وجود داشته باشد».
موسیقی متن به همراه انتخاب آهنگهایی مثل “Beware of Darkness” از جورج هریسون و “Under the Porch” توسط MGMT در شروع یا پایان فیلم، فضایی متفاوت و لایهای ایجاد میکند که گاهی حس نوستالژیک یا حالت تأمّلی را به فیلم اضافه میکند.
بازیگری و هدایت بازیگران کودک؛ معصومیت بین ورطه وحشت

بازیگران بزرگسال فیلم، مثل جاش برولین، جولیا گارنر و آلدرن اهرنرایک، در نقشهایی که معمولاً نیاز به کنترل احساسات شدید دارند — میان اندوه، اضطراب، تردید و ترس — عملکردی خوب از خود نشان دادهاند. نقدها تأکید کردهاند که این شخصیتها وزن دارند؛ روابطشان باورپذیر است و وقتی فیلم به موقعیتهای شدید نزدیک میشود، بازیگران میتوانند آن فشار روانی را منتقل کنند.
اما تمرکز خاص بر کودکها یکی از نقاطی است که فیلم در آن واقعاً موفق بوده است. ۱۷ بچه ناپدید میشوند، یکی باقی میماند و چند کودک موقعیتهای کلیدیای دارند؛ واکنشهایشان در سکوت، نگاههایشان، حضورشان در قابها – نه همیشه با دیالوگ، بلکه با حالت و تأثیر بصری بالا – باعث شدهاند صحنهها معصومیتشان را حفظ کنند، ولی همزمان تهدید و وحشت از پشت آن معصومیت احساس شود. فیلمبردار (Larkin Seiple) و کرگر با ترکیب کادربندی مناسب و نورپردازی دقیق، کودکان را به سوژههایی حساس و در معرض وحشت تبدیل کردهاند.
نقاط ضعف بازنگریشده در این حوزهها
با وجود موفقیتها، فیلم در بعضی سکانسها زیادهروی در تنش و انتظار دارد؛ یعنی مدت زیادی بین صحنههای شوک یا وحشت واقعی فاصله میافتد. با وجود بازی خوب کودکان، شخصیتپردازیشان عمق بیشتری میتوانست داشته باشد: انگیزهها، واکنشها و چگونگی پردازش ترس در آنها کمتر کاوش شده است. همچنین گاهی گرچه طراحی صحنه و موسیقی عالیاند، اما در پایان وقتی فیلم میخواهد عناصر نمادین یا اسرار را آشکار کند، بخشی از هیجان و وحشت بصری و صوتی کاهش مییابد.
یک اثر مهم در ژانر وحشت مدرن
Weapons یکی از شاخصترین فیلمهای ترسناک سال ۲۰۲۵ است؛ اثری که با ترکیب اسطوره، طنز سیاه، صحنهپردازی دقیق و بازیگری قابلتوجه، فراتر از سرگرمی صرف میرود. کرگر موفق میشود تماشاگر را بترساند و همزمان او را به اندیشیدن وادارد: درباره اینکه چه چیزهایی در زندگی روزمره ما «سلاح» محسوب میشوند — از تفنگهای واقعی گرفته تا نیروهای نامرئی مثل غم، ترس، فساد و نهادهای ناکارآمد.

اگرچه فیلم کاستیهایی در روایت و پایانبندی دارد، اما قدرتش در خلق فضا، مدیریت بازیها و استفاده از استعارهها باعث میشود تجربهای فراموشنشدنی باشد. Weapons نهتنها وحشت میآفریند، بلکه ذهن تماشاگر را درگیر پرسشهای بزرگتری درباره جامعه و معصومیت از دسترفته میکند.