سینمافرهنگی و هنری

بررسی فیلم مثلث (Triangle) – ۲۰۰۹: جعبه پازلی که ژانر وحشت به آن نیاز داشت

هر از گاهی فیلمی پیدا می‌شود که نه‌تنها سرگرمتان می‌کند، بلکه شما را در خودش گیر می‌اندازد، تکرار می‌شود و اجازه نمی‌دهد رها شوید. «مثلث» (Triangle) ساخته کریستوفر اسمیت (Christopher Smith) دقیقاً همین فیلم است. و اجازه بدهید از همین ابتدا بگویم: من عاشق این فیلم هستم. این یکی از دست‌کم‌گرفته‌شده‌ترین آثار ژانر وحشت در دو دهه اخیر است؛ فیلمی کم‌بودجه اما بلندپرواز که در لایه‌های زمانی و مفهومی خودش می‌چرخد و هر بار چیز تازه‌ای برای کشف دارد.

شروع ساده، پایان بی‌رحم

داستان ظاهراً ساده است: جس (Jess) با بازی ملیسا جورج (Melissa George)، مادری تنها که درگیر مشکلات روزمره با پسر اوتیستیکش است، برای یک سفر دریایی کوتاه با دوستانش راهی دریا می‌شود. اما طوفانی ناگهانی همه‌چیز را به هم می‌ریزد، قایق‌شان واژگون می‌شود و آن‌ها روی کشتی مرموزی به نام آئولوس (Aeolus) پناه می‌گیرند. و درست همین‌جا ماجرا عجیب می‌شود.

ff triangle 2

آنچه بعد از این رخ می‌دهد، صرفاً یک قصه «کشتی تسخیرشده» نیست. اسمیت از همان الگوی کلاسیک خانه متروکه استفاده می‌کند اما با یک ایده جسورانه: حلقه زمانی بی‌پایان. بازماندگان توسط یک قاتل نقاب‌دار تعقیب می‌شوند، اما شوک اصلی اینجاست: قاتل، خود جس است — نسخه‌های قبلی او. او تبدیل می‌شود به شکنجه‌گر خودش، گیر افتاده در چرخه‌ای بی‌انتها از خشونت، عذاب وجدان و تلاش بیهوده برای رستگاری.

ساختار نوار موبیوسی

این همان بخشی است که باعث شده «مثلث» بین مخاطبان خاص تبدیل به فیلمی کالت شود. اسمیت هیچ‌چیز را ساده تحویل نمی‌دهد. باید با دقت نگاه کنید. هر نما، هر برش در تدوین حساب‌شده است. تغییرات ظریف در لباس جس در هر چرخه. انباشت جنازه‌ها روی عرشه که نشان می‌دهد چند بار این دور تکرار شده. نوشته خونی «Go to theatre» که نه‌فقط یک سرنخ، بلکه پژواکی از انتخاب‌های بعدی اوست.

ملیسا جورج؛ دختری نهایی که دل‌تان را می‌شکند

اگر این فیلم کار می‌کند — و بی‌نقص کار می‌کند — به خاطر بازی درخشان ملیسا جورج است. او جس را مثل یک دختر نهایی تیپیکال ژانر وحشت بازی نمی‌کند. او واقعی است، شکننده و سرشار از حس گناه. هر نفس بریده و نگاه پر از وحشتش شما را قانع می‌کند که او در جهنمی شخصی گیر کرده است.

triangle1

مجله امپایر این بازی را «بی‌باکانه» توصیف کرده و فیلم را «یک پازل رضایت‌بخش با پایانی غیرمنتظره و تأثربرانگیز» دانسته. من پا را فراتر می‌گذارم: جورج «مثلث» را از یک تریلر هوشمند به یک تراژدی تمام‌عیار تبدیل می‌کند.

اسطوره در دل وحشت

و این اتفاقی نیست. اسم کشتی — آئولوس — برای هرکسی که اساطیر یونان را می‌شناسد، یک علامت است. آئولوس نگهبان بادها بود. اسمیت فیلمش را با لایه‌های اسطوره‌ای پر کرده: جس در واقع سیزیف مدرنی است که محکوم به تکرار ابدی است. حتی راننده تاکسی آخر فیلم نمادی از کارون است، قایقرانی که ارواح را به جهان زیرین می‌برد.

vlcsnap 2017 06 11 14h41m01s608

این فیلم فقط یک «کشتار در کشتی» نیست؛ یک کابوس اگزیستانسیالیستی است که در لباس یک اسلشر عرضه شده. وحشتی درباره بیهودگی، عذاب وجدان و این سؤال هولناک: آیا می‌توانیم از خودمان فرار کنیم؟

فضاسازی با بودجه محدود

برای فیلمی با بودجه حدود ۱۲ میلیون دلار، «مثلث» فوق‌العاده به نظر می‌رسد. لوکیشن‌های داخلی کشتی آئولوس با دقت ساخته شده‌اند. راهروهای آرت‌دکو مثل رگ‌های بی‌پایان کشیده شده‌اند. قاب‌بندی‌های متقارن، یادآور کوبریک، اما بدون تقلید کورکورانه. موسیقی مینیمال و نگران‌کننده کریستین هنْسون هم مثل خنجری آرام زیر پوست فیلم فرو می‌رود.

triangle 3 e1516724602135

اسمیت روی استفاده از دکور واقعی پافشاری کرده — و نتیجه این انتخاب فوق‌العاده است. این لمس فیزیکی باعث شده فیلم ملموس و تهدیدکننده به نظر برسد، حتی وقتی وارد قلمرو سورئال می‌شود.

چرا مشهور نشد؟

حقیقت تلخ این است: «مثلث» هرگز شانس واقعی پیدا نکرد. در آمریکا اکران نشد، تبلیغات درست‌وحسابی نداشت و خیلی زود به بازار DVD فرستاده شد. حتی در متاکریتیک صفحه‌ای ندارد چون اغلب رسانه‌های مرجع آمریکایی آن را بررسی نکردند.

اما بین کسانی که دیده‌اند؟ تحسین مطلق. در راتن تومیتوز امتیاز ۷۸٪ گرفته، Variety آن را «پازل مهیجی که فقط در منطق فانتزی خودش معنا دارد» نامیده و گاردین نوشته «یک فیلم ترسناک با ساختاری هوشمند و لرزه‌آور». در لِترباکس طرفدارانش می‌گویند «یک شاهکار تاریک»، «باور نمی‌کنم این‌قدر کم‌توجه شده»، و بهترین جمله‌ای که دیدم: «مجبور شدم برای فهمش نمودار بکشم، و عاشقش شدم.»

پایانی که در ذهن می‌ماند

بدون لو دادن همه‌چیز، بگویم: ۱۰ دقیقه آخر مثل مشت محکم توی صورت است. می‌فهمید که این چرخه فقط روی کشتی نیست؛ همه‌جا هست. زندگی جس، اشتباهاتش، تلاش ناامیدانه‌اش برای درست کردن چیزی که درست‌شدنی نیست — همه‌اش تکرار است. و آن نمای آخر؟ خنجری ساکت. نه‌فقط می‌چرخاند، بلکه همان‌جا رهایتان می‌کند تا خودتان از زخم بیرون بکشید.

sss

وقتی فیلم تمام شد، حس کردم پوک شده‌ام و درعین‌حال سرخوش. این همان کاری است که ژانر وحشت باید بکند: ترس را به استعاره تبدیل کند، و دلهره را به فلسفه.

حرف آخر من

حرفم را بی‌پرده بزنم: «مثلث» فقط خوب نیست؛ ضروری است. جایش کنار Primer، Timecrimes و Coherence است — فیلم‌هایی که ژانر را به زمین بازی ذهن تبدیل کردند. این یک فیلم وحشت است برای کسانی که هم مغز می‌خواهند، هم قلب. و بله، به نظر من از The Others بهتر است، از 1408 هم جلوتر. حتی جرأت می‌کنم بگویم همان کاری را با ساختار چرخه‌ای می‌کند که حس ششم با پایان‌بندی‌های غافلگیرکننده کرد.

امتیاز نهایی:
★★★★½ از ۵

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا