در هفتههای گذشته، آثار تازهای از جرمی سونیه و کورالی فارژا برای تماشا در دسترس قرار گرفتند. اولی، با ربل ریج (Rebel Ridge)، تواناییهای خود به عنوان یک تریلرساز ماهر را بار دیگر به یاد تماشاگران آورد و دومی، با ماده (The Substance)، یکی از قابلبحثترین آثار سینمایی سال را خلق کرده است. دربارهی هردوی این آثار، به زودی خواهم نوشت؛ اما در این شماره از سری مقالههای «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟»، دو ساختهی دیگر این دو کارگردان را انتخاب کردهام؛ اتاق سبز (Green Room) به کارگردانی جرمی سونیه و انتقام (Revenge) به کارگردانی کورالی فارژا.
اثر منتخب سومم اما، ساختهی فیلمسازی است که دیگر فرصت تماشای فیلم تازهای از او را نداریم؛ آلن پارکر بریتانیایی که در جولای ۲۰۲۰، درگذشت. فیلمی که از این فیلمساز فقید برای تماشا در این آخر هفته برگزیدهام، ساختهی انتهای دههی هشتاد او است، یعنی میسیسیپی در آتش (Mississippi Burning). نقطهی اشتراک هرسهی این آثار، مبارزهی قهرمانان جسور قصه است با دستهها و گروههای متنوعی از جنایتکاران کثیف؛ کو کلاکس کلن، نئونازیها و متجاوزان.
فیلم Mississippi Burning
فیلم میسیسیپی در آتش
- کارگردان: آلن پارکر
- بازیگران: جین هکمن، ویلم دفو، فرانسیس مکدورمند
- سال اکران: ۱۹۸۸
خلاصهی داستان: دو مامور افبیآی با دو شیوهی کار کاملا متفاوت، به میسیسیپی میرسند تا دربارهی ناپدید شدن چند تن از فعالان حقوق مدنی، تحقیق کنند.
چه میشد اگر مارتین اسکوسیزی، پرسپکتیو روایت قاتلان ماه گل (Killers of the Flower Moon) را تغییر نمیداد و ماجرای کشتار بومیان را در قالب یک داستان کاراگاهی تیپیک و از زاویهی دید ماموران افبیآی روایت میکرد؟ نمونهای از این رویکرد را میتوان در ساختهی انتهای دههی هشتاد آلن پارکر پیدا کرد.
میسیسیپی در آتش، یک تریلر جنایی است که داستان آن، با الهام از ماجرای واقعی مفقود شدن و قتل سه فعال حقوق مدنی در فیلادلفیا در سال ۱۹۶۴ شکل گرفته و به فعالیتهای گروه کو کلاکس کلن در ایالت محافظهکار جنوبی آمریکا میپردازد. جین هکمن و ویلم دفو، نقش دو مامور افبیآی را بازی میکنند که برای پرده برداشتن از راز قتلها، اعزام میشوند و کمکم، از ابعاد ماجرایی تاریک، سردرمیآورند.
میسیسیپی در آتش، فیلم سرراستی است. این سرراستی را حتی میتوان منفی تعبیر کرد؛ میشود گفت که برخورد اثر با ایدههای سیاسیاش، زیادی سطحی، شعاری و سادهانگارانه است و داستاناش، قابلپیشبینی. اما در رویکرد اجرایی پارکر، نوعی از صداقت و خلوص احساسی دیده میشود که در سینمای امروز، کمیاب است.
تماشای کاریزمای جین هکمن در نقش پلیس رِند قصه، لذتبخش است و نحوهی توسعهی رابطهی او با شخصیت فرانسیس مکدورمند، ظریفتر از چیزی است که انتظار میرود. از دیگر جذابیتهای جانبی فیلم، تماشای این است که ویلم دفو، نقش مامور تحصیلکرده، اتوکشیده، کمتجربه و جدی افبیآی را دارد؛ تصویری که با پرسونای سینمایی آشنای او، خیلی متناسب نیست!
فیلم Green Room
فیلم اتاق سبز
- کارگردان: جرمی سونیه
- بازیگران: آنتوان یلچین، پاتریک استوارت، ایموجن پوتس، کالم ترنر
- سال اکران: ۲۰۱۵
خلاصهی داستان: اعضای یک بند پانک راک، پس از این که به شکل اتفاقی قتلی را در یک بار متعلق به نئونازیها میبینند، ناچارند که برای بقا بجنگند.
جرمی سونیه، یکی از قدرندیدهترین فیلمسازان فعال سینمای امروز آمریکا است. او بهقدری خوشقریحه، تیزبین و مسلط است که تماشای تقریبا هر کدام از آثارش، نوعی از حسرت را به همراه میآورد. حسرت این که چرا فیلمساز ۴۸ سالهی آمریکایی، جایگاه مهمتری در سینمای امروز ندارد.
ساختهی سال ۲۰۱۵ سونیه، اثری بود که نام او را به گوش بسیاری از تماشاگران رساند. بخشی از این شهرت بیشتر فیلم در کارنامهی سونیه را باید به حضور پاتریک استوارت شهیر مربوط دانست. بخش دیگری از آن هم شاید به حضور نام A24 به عنوان پخشکننده، یا تحسین و تایید کوئنتین تارانتینو مربوط باشد. اما برای درک ارزشهای اتاق سبز، تماشای خودِ اثر، کافی است!
اتاق سبز، یک تریلر ترسناک متمرکز است که موقعیت خفقانآور محبوس شدن یک گروه موسیقی داخل مقر نئونازیها را روایت میکند. چنان که از فیلمی از جرمی سونیه انتظار داریم، مجموعهای از ظرافتهای سبکی، لحظات تعلیقزای گیرا و میخکوبکنندهای را پدید میآورند. لحظاتی که برخیشان تا مدتها در یادتان خواهند ماند. حضور آنتوان یلچین فقید در نقش اصلی فیلم، به تجربهی تماشای اثر، حد پیشبینینشدهای از غم هم اضافه میکند.
فیلم Revenge
فیلم انتقام
- کارگردان: کورالی فارژا
- بازیگران: ماتیلدا لوتز، کوین یانسنس
- سال اکران: ۲۰۱۷
خلاصهی داستان: تعطیلات رمانتیک جن و دوستپسرش توسط دوستان مرد که از شکار برگشتهاند، خراب میشود.
هفت سال قبل از این که کورالی فارژا، با فیلم تحسینشدهی ماده، از مهمترین جشنوارهی سینمایی اروپا دست پر برگردد و نام خودش را به عنوان یک مولف جدی بر سر زبانها بیاندازد، او یک فیلم اکسپلویتیشن انتقاممحور خونین ساخته بود که ناماش چیزی نیست جز انتقام! با تماشای این ساختهی سال ۲۰۱۷ فارژا، میتوانیم سلیقهی او در فیلمسازی و داستانگویی را به شکل جامعتری بشناسیم.
انتقام از آن دست آثاری است که با اغراقآمیز بودنشان به شکلی خودآگاهانه تفریح میکنند! اگرچه این اغراق، در برخی از جزئیات -مثل اجرای بازیگران فرعی- کمی آزاردهنده میشود، در سایر اجزا، کیفیتی سرگرمکننده میسازد. از رنگهایی که تا اندازهای خیرهکننده اشباع شدهاند تا شکلی که فیلمساز، در نمایش تحول ظاهری قهرمان زناش، به کلیشههای نگاه غالب مردانه، طعنه میزند.
هرچه در روایت فیلم جلوتر میرویم و سفر تلافیجویانهی قهرمان با حرارت بیشتری پیگیری میشود، فارژا بیشتر فرصت این را مییابد که با متریالهای محبوبش خوش بگذراند! وقتی به اکشن پایانی فیلم و کار خلاقانهی فیلمساز با لوکیشن میرسیم، انکار دستاوردهای او غیرممکن است. تمام فیلم، سیلی محکمی است به صورت تمام انتظارات کلیشهزدهای که از ساختهی یک فیلمساز زن وجود دارند!