سیاسی

اظهارات جنجالی پزشکیان، چالش‌های پیش روی دولت چهاردهم و لزوم پرهیز از تکرار تجربه دهه ۹۰

به گزارش «تابناک» روزنامه های امروز شنبه سوم شهریورماه در حالی چاپ و منتشر شد که تیترهایی مرتبط با اربعین و حضور میلیونی ایرانی ها در همایش پیاده روی اربعین، ادامه تحلیل ها درباره وفاق ملی و جاده ای که قرار است دوطرفه باشد و چرا لاریجانی استعفا داد؟ در صفحات نخست روزنامه های امروز برجسته شده است.

thm 1868652 337 thm 1868653 127 thm 1868654 303 thm 1868655 278 thm 1868656 577 thm 1868657 207 thm 1868658 931 thm 1868659 865 thm 1868660 185 thm 1868661 462 thm 1868662 404 thm 1868663 894 thm 1868664 733

در ادامه تعدادی از یادداشت ها و سرمقاله های منتشره در روزنامه های امروز را مرور می کنیم: 

راه دشوار دولت چهاردهم

ژوبین صفاری طی یادداشتی در شماره امروز ابتکار با عنوان راه دشوار دولت چهاردهم نوشت: تحلیل چگونگی و چرایی موفقیت رای آوری کابینه مسعود پزشکیان ابعاد وسیعی دارد که برخی قائل به هوشمندی شخص رئیس جمهوری و بخشی نیز فرامتنی است. با این حال ابتدا به این گزاره بسنده می‌کنیم که دولت چهاردم گام اول را با موفقیت برداشت. اما این موفقیت در واقع رسیدن به نقطه شروع برای حل و فصل سلسله مشکلاتی است که وجود دارد. از محیط زیست و اقتصاد تا سیاست خارجی،مشکلات زیرساختی، سیستم معیوب ادری و… همه محصول انباشت سالیان سال کم تدبیری است. بنابراین در این حجم بزرگ سختی‌ها، انتظار معجزه داشتن از دولت نوپا با کابینه‌ای ناهمگون به لحاظ فکری و رویکردی اشتباه است و خیلی زود می‌تواند سرخوردگی‌های بزرگ و غیر قابل جبرانی رقم بزند. بنابراین آنچه می‌توان از دولت انتظار و درخواست داشت واقع بینی شرایط و البته فهم درست از تکثر جامعه به لحاظ فکری و فرهنگی داشت. جامعه‌ای که حالا شکافش با دولت عمق فراواتی یافته است. بنابراین نقطه قوت دولت چهاردهم برای اصلاح تدریجی همه مشکلات تنها باید اعتماد سازی از مجرای صداقت،شفافیت و پذیرش باشد. به بیان دیگر مردم باید بخش حکمرانی را نه جزیره جدا از خود که درک کننده و همراه خود ببینند. در این شرایط حاضر هستند برای اصلاح وضعیت صبر کنند. اما اگر چشم اندازی برای آینده نبینند همچنان باید شاهد قطع ارتباط مردم با نهاد تصمیم ساز باشیم که تبعات اجتماعی آن روشن است. با ادامه وضعیت گذشته همچنان باید شاهد افزایش میل به مهاجرت و سرخوردگی نسل تازه باشیم. این امر نه با حرف درمانی و استفاده کلیشه‌ای از واژه‌های امیدبخش که باید در بستری از واقع بینی و گشایش های اجتماعی و اقتصادی صورت پذیرد. همچنین آقای پزشکیان لازم است از تمام ظرفیت‌های کارشناسی و تخصصی در همه حوزه‌ها استفاده کند همان طور که وعده‌اش را پیش از انتخابات داد. در پایان باید گفت دولت چهاردهم کار سختی در پیش دارد و امیدواریم با درس از اشتباهات دولت‌های گذشته و درک تغییر جامعه ایرانی مردم را به آینده خوشبین‌تر از گذشته کند.
واقعیت این است که راه دشواری در پیش است…

شرط عدم تکرار دهه‌90 

مجید اعزازی طی یادداشتی در شماره امروز جهان صنعت با عنوان شرط عدم تکرار دهه‌90 نوشت: 1- کابینه مسعود پزشکیان در حالی نخستین روزهای فعالیت خود را سپری می‌کند که برخی اقتصاددانان نسبت به تکرار مصائب دهه‌90، در 10‌سال پیش‌رو هشدار می‌دهند و حتی شرایط وخیم‌تری را برای اقتصاد ایران پیش‌بینی می‌کنند. دهه‌90 در اقتصاد ایران به عنوان دهه «از دست رفته» شناخته می‌شود. بررسی شاخص‌های اقتصاد کلان در دهه۹۰ نشان می‌دهد، در این دهه یکی از ضعیف‌ترین عملکردهای اقتصادی ثبت شده و درآمد سرانه روندی نزولی داشته به‌گونه‌ای ‌که از 4/7‌میلیون تومان در ابتدای این دهه به 7/4‌میلیون تومان در پایان آن رسیده است. تشکیل سرمایه به قیمت ثابت نیز در سال۹۰ به میزان ۱۷۱هزار میلیارد تومان بوده است اما در پایان سال۹۹ این رقم به ۱۰۰هزار میلیارد تومان رسیده و حتی در دو سال ۹۸ و ۹۹، میزان استهلاک سرمایه از تشکیل سرمایه بیشتر شده است. در دهه ۹۰، نرخ تورم دو قله حدود ۴۰‌درصد را نیز ثبت کرد، حال آنکه در سال‌های قبل از آن، تنها در دهه ۷۰‌نرخ تورم به بالای ۴۰درصد رسیده بود. متوسط رشد اقتصادی نیز در دهه۹۰ تقریبا صفر بود در حالی که این شاخص برای دهه۸۰ حدود 5درصد گزارش شده است. در دهه۹۰ نیمی ‌از سال‌ها با رشد منفی سپری شده بود.
2- علی مدنی‌زاده، استاد اقتصاد دانشگاه صنعتی شریف در یک سخنرانی اظهار کرد: «10‌سال آینده کشور، سال‌های تعیین‌کننده‌ای است. متاسفانه پیش‌بینی‌ها با آنچه در دهه 90 اتفاق افتاد، منطبق است. سیاستگذار باید تصمیم بگیرد آیا می‌خواهد تغییر ریلی ایجاد کند که در سال 1410 یا 1413 این پیش‌بینی‌ها رخ ندهد؟ قصه‌ای که در دهه‌90 در دو حوزه مالی و واقعی رخ داد؛ نه تنها در دهه جدید تکرار خواهد شد بلکه شدت وقوع آن به دلیل ناترازی‌های فزون‌تر و محدودیت‌های اقتصاد سیاسی بیشتر خواهد بود. شیب تولید و مصرف بسیار منفی خواهد بود و تورم احتمالا به شدت بالا خواهد رفت. سیاستگذار اگر این پیش‌بینی‌ها را قبول دارد، باید کاری کند که به وضعیت بحرانی آن شرایط نرسد.» بر این اساس، موتور ناترازی‌های بودجه (سنگین شدن هزینه‌ها نسبت به درآمدها) از مسیرهای تازه‌ای شارژ شده و می‌شود و نتیجه آن نه تنها رشد هزینه‌های دولت که افزایش جمعیت ذی‌نفعان یارانه‌های پنهان (عامل سخت‌تر شدن انجام اصلاحات اقتصادی) و در نهایت تخریب و انهدام زیرساخت‌های اقتصادی کشور است. شاید بیراه نباشد اگر بگوییم شرایط اقتصاد ایران، مانند فرد معتادی است که از سویی به علت اعتیاد، هزینه‌های زندگی‌اش افزایش یافته است اما در عین حال، با ولعی که نسبت به مصرف بیشتر موادمخدر دارد، روز‌به‌روز منابع بیشتری را صرف موادمخدر می‌کند تا جایی که هزینه‌های او از درآمدهایش پیشی می‌گیرد و او بالاجبار با حذف یا به تعویق انداختن ضروریات زندگی، به مصرف روزافزون مواد ادامه می‌دهد و در ظاهر لذت بیشتری نیز کسب می‌کند اما در واقع ورود او به این چرخه منجر به تخریب بدن و پناهگاه وجود او می‌شود و هستی‌اش را به مخاطره می‌اندازد.
3- برخی اقتصاددانان، دولت وفاق ملی پزشکیان را فرصتی برای گذار از شرایط موجود و اجماع بر سر پذیرش وجود ابربحران‌های اقتصاد ایران قلمداد می‌کنند. با وجود این، نباید کارکرد این دولت در همین سطح باقی بماند بلکه باید عایدی ناشی از وفاق دولت و مجلس، در گام اول، در قالب انجام برخی اصلاحات وعده داده شده در دوران مبارزات انتخاباتی (همچون حذف فیلترینگ و گشت ارشاد که صرفا با صدور یک دستور قابل دستیابی است) به مردم نشان داده شود تا نرخ انباشت سرمایه اجتماعی روندی صعودی به خود بگیرد و همچون فضای پس از انتخابات سال 1392 زمینه کاهش انتظارات تورمی، تورم و جلب نظر مردم برای انجام برخی اصلاحات اقتصادی را فراهم آورد.در واقع، وفاق ملی واقعی، فراتر از هماهنگی ارکان حکومت برای انتخاب اعضای کابینه و تشکیل آن است و در شرایطی رخ خواهد داد که شکاف دولت- ملت به کمترین میزان خود برسد. امید که وفاق دولت و مجلس در مسیر دستیابی به هماهنگی در امر مهم تشکیل کابینه تداوم داشته باشد و به امر حل مشکلات واقعی مردم نیز تسری یابد.

سخنان پزشکیان دردسرآفرین است؟

احمد  غلامی نویسنده و روزنامه‌نگار در سرمقاله امروز شرق با عنوان سخنان پزشکیان دردسرآفرین است؟ نوشت: یکی از مشکلات جدی رؤسای جمهوری ایران این است که درک درستی از مفهوم «جایگاه سخن» ندارند. آنان گاه سخنانی در مصاحبه‌ها، سخنرانی‌ها، در دیدار با مردم و مقامات به کار می‌برند که موجب سوءقرائت در اذهان می‌شود. این ناشی از اعتمادبه‌نفس بیش از اندازه است که به سهل‌انگاری می‌انجامد. نمونه بارز این سخنان را می‌توان در حرف‌های محمود احمدی‌نژاد پیدا کرد. او با همان زبانی که در گفت‌وگو با مردم و حامیان خود به کار می‌برد، در سازمان ملل نیز سخنرانی می‌کرد و در گفت‌وگوهای رسمی صداوسیما هم به همین شیوه حرف می‌زد. احمدی‌نژاد همه مرزهای رسمی زبان را می‌شکست و این امر ابتدا برای مردم کوچه‌‌بازار خوشایند و جذاب بود، چراکه به شیوه غیرمستقیم کردار و رفتار حامیان خود را که اغلب از مردم کوچه‌بازار بودند، توجیه می‌کرد. به معنای دیگر می‌توان گفت جامعه همواره تحت‌ تأثیر کردار دولتمردان خود قرار دارد، حتی بعد از چندی مدیران رده‌بالا و میانی دولت احمدی‌نژاد مانند او سخن می‌گفتند و عمل می‌کردند و احمدی‌نژاد غافل از آن بود که «جایگاه سخن» شخص اول مقام اجرائی کشور جایگاه مهمی است و هرچه او به زبان می‌آورد، هم در اجرا و هم در ایجاد نوعی فرهنگ‌سازی مؤثر است. اگر دوره هشت‌ساله احمدی‌نژاد از منظر «جایگاه سخن» کاوش شود، این نتیجه حاصل خواهد شد که سخنان او در گذر زمان کارکرد و اثرگذاری‌اش را از دست داده بود و او برای جبران این نقیصه تلاش کرد با همان لحن و زبان کوچه‌بازاری دست به افشاگری بزند تا سویه‌ای تهییج‌کننده به سخنانش بدهد و اثر از‌دست‌رفته گفتارش را بازیابد، اما این مهم هرگز اتفاق نیفتاد. «جایگاه سخن» نزد حسن روحانی خاص‌گرایانه بود؛ او به‌ندرت مردم را خطاب قرار می‌داد. روی سخنش بیش از هر چیز نهادهای رسمی و افرادی با هویت‌های مجهول و مبهم بودند و این خطاب بیش از اینکه گره‌گشا باشد، معمایی به نظر می‌رسید که مردم باید آن را حل می‌کردند. حسن روحانی به‌خوبی از «جایگاه سخن» خود آگاه بود و تلاش می‌کرد بیش از آنکه سخنانش مردم را برانگیزد، مخالفان و کسانی را که چوب لای چرخ دولتش می‌گذاشتند بنوازد؛ برای همین بسیار از صنعت تلمیح و کنایه استفاده می‌کرد و به‌ندرت سخنانی رک و صریح بر زبان می‌آورد. شاید این ویژگی مباحثه از درس‌های طلبگی او نشئت گرفته باشد. حسن روحانی می‌دانست از هر سخن می‌توان معنایی غیر از آن چیزی که بر زبان آمده، افاده کرد. او نه صدای مردم بود و نه زبان آنان. زبانش رسمی و امنیتی بود و به‌همین‌دلیل نزد مردم مرموزتر از آنچه بود، نشان می‌داد. محمود احمدی‌نژاد و حسن روحانی باور نداشتند در سیاست باید مسائل را صادقانه با مردم در میان گذاشت. تعریف آنان از صداقت و صراحت در بیان با رؤسای جمهور دیگر تفاوت داشت. البته تفاوت مهمی بین احمدی‌نژاد و حسن روحانی وجود داشت. رئیس دولت دهم از گفتن خلاف واقع هیچ ابایی نداشت و اغراق نیست اگر بگوییم او ناقل دو بیماری بزرگ به جامعه ایران بود: اینکه هرکسی هر کاری را اراده کند، می‌تواند انجام دهد و خلاف واقع حرف‌زدن گاه ارزش است. سید‌محمد خاتمی راه ساده‌ای در پیش گرفته بود. او درصدد بود از جایگاه دانشگاهی خود سخن بگوید، چراکه در آن جایگاه واژه‌ها را راحت‌تر می‌جست و به کار می‌بست. او می‌دانست سخنی که از زبان رئیس‌جمهور خارج می‌شود، بار ارزشی بیش از یک فرد دارد و همین شناخت از موضوع او را وامی‌داشت به زبان عالمانه و فاضلانه پناه ببرد و طرفه اینکه این انتخاب با تفکرش سازگار بود و با هم چفت‌وبست می‌شد. اگرچه گاه مردم از عمق حرف‌های سید‌محمد خاتمی سر درنمی‌آوردند اما باورشان این بود که آنان را در سیاست جدی گرفته‌اند. البته چفت‌وبست‌ نشدن گفتار سید‌محمد خاتمی با کردارش مردم را ناامید و دلسرد کرد و از او چهره‌ای منفعل در بحران‌های سیاسی ساخت. یکی از مشهورترین سخنان حضرت علی(ع) این است که «تا سخن نگفته باشی، کلام در بند تو است و به زمان سخن‌‌گفتن تو در بند کلامی». خاتمی تلاش کرد بیشتر مواقع سخن در بند او باشد. مسعود پزشکیان حد وسط حسن روحانی و سید‌محمد خاتمی است. گاه بارقه‌هایی در سخنانش دیده می‌شود که سمت‌وسوی مردم‌گرایانه دارد و البته آلوده به جهل و خلاف واقع نیست. لحن و طنین صدایش نشان می‌دهد با مردم کوچه‌بازار آشنا است و می‌تواند زبان آنان باشد. مسعود پزشکیان به زبان ترکی تسلط دارد و در خانه این زبان زیسته و به چم‌وخم آن آگاه است. 

این امتیاز بزرگ، یعنی تسلط به ترکی، گاه در برگرداندن آن به فارسی برایش دردسرآفرین می‌شود. بگذارید با مثالی صورت‌مسئله را روشن کنیم. جلال آل‌احمد سخنوری توانا بود و کلامی نافذ داشت. او با همان کلام می‌نوشت و نوشته‌هایش همان ریتم و تپش را داشت. از این‌ رو است که یکی از انتقادات به نثر جلال آل‌احمد در کنار ویژگی‌های ماندگاری‌اش این است که برخی باور دارند داستان‌هایش شتاب‌زده‌اند. آل‌احمد خود در «سنگی بر گوری» بر عجول‌بودنش صحه می‌گذارد. او همان‌گونه که فکر می‌کند، سخن می‌گوید و می‌نویسد. اما غلامحسین ساعدی اهل تبریز است و زبان مادری‌اش ترکی است. او پی برده بود نمی‌تواند به ترکی فکر کند و به فارسی بنویسد. از سوی دیگر او جایگاه سخن و خود را می‌شناخت و کمتر سخن می‌گفت و اندیشیده‌شده کلمات را بر زبان می‌آورد. او مانند جلال آل‌احمد زبانی برّا نداشت و بیش از هر چیز حیاتش وابسته به متن بود. او در مواجهه با دو زبان استادانه عمل کرد. بی‌پیرایگی زبان ترکی را با قدرت استعاری زبان فارسی در هم آمیخت و فضاهایی منحصربه‌فرد خلق کرد. بی‌تردید غلامحسین ساعدی در داستان‌نویسی فارسی جایگاهی بلندمرتبه‌تر از جلال آل‌احمد دارد. با علم بر این قیاس، مسعود پزشکیان راه دشواری در پیش دارد. او ناگزیر است به دلیل جایگاه خود سخنرانی و مصاحبه کند و در جمع‌های مختلفی حرف بزند و برای اینکه از سخنان صادقانه و صریحش سوء‌قرائت نشود، ناچار است پیش از هر مراسمی درباره آنچه می‌خواهد بر زبان بیاورد، بیندیشد و در صورت امکان آن را به متن بازگرداند. به‌ویژه اینکه سخنان او در آغاز راه قابلیت تفسیر و تأویل بسیار دارد و مخالفانش درصدد سوء‌قرائت از آن هستند؛ به‌همین‌دلیل او باید از سخنانی که موجب این سوء‌قرائت می‌شود که در نهایت جایگاه او را تضعیف می‌کند، پرهیز کند. سوء‌قرائت‌هایی که در گذر زمان دردسرساز خواهد شد.

منبع

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا