به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، مسعود پزشکیان نهمین رئیسجمهوری ایران شد؛ این خبر بیش از آنکه باعث ناراحتی در جریان موسوم به جبهه انقلاب شود، منجر به خشم دو طیف حاضر در جبهه انقلاب شد؛ خشمی که برای بروز آن، منتظر اخبار نتیجه رسمی انتخابات نماندند و با نخستین سیگنالهای غیررسمی مبنی بر پیروزی مسعود پزشکیان، فوران کرد.
حامیان قالیباف علیه حامیان و شخص جلیلی و همینطور حامیان جلیلی علیه حامیان و شخص قالیباف؛ به تندی به یکدیگر میتازند. انگار دو طرف مانند انباری از باروت، آماده این خبر بودند و نخستین اخبار مبنی بر شکست جلیلی، جرقهای شد در این انبار باروت، تا طرفین یکدیگر را زیر سنگینترین آتش خود بگیرند. البته این اختلافات و حمله به یکدیگر، سبب نشد تا نیروهای سایبری این جریانات، از تخریب مسعود پزشکیان و توهین به رایدهندگان به او، دست بردارند.
ماجرای این دو طیف اصولگرایان، مربوط به امروز و دیروز نیست؛ بلکه بایدآن را از سال ۱۳۹۲ جستجو کرد؛ انتخاباتی که مانند همین انتخابات هشتم تیر ماه بود و جلیلی و قالیباف هر دو در رقابتها حاضر بودند و هیچ کدام حاضر به کنارهگیری به نفع دیگری نشد. اتفاقی که بار دیگر در مرحله اول انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم رخ داد. جلیلی و قالیباف از قبل هم ثابت کرده بودند که هیچگاه نمیتوانند در کنار یکدیگر، مکملهای خوبی برای هم باشند؛ چه سال ۹۲ و چه ۱۴۰۳. طیف قالیباف به کارنامه اجرایی او اشاره میکند و از این جهت معتقد است که نامزد اصلح، قالیباف است. در سمت مقابل نیز طبف حامیان جلیلی که شامل جبهه پایداری، جریان فکری مصباح یزدی و طیف آکادمی اسلامی به ریاست محمدمهدی میرباقری میشوند، به سبب ایدئولوژیک بر اصلح بودن جلیلی پافشاری میکنند و جلیلی هم وقتی کلمه اصلح را میشنود، نظراتش غیرقابل تغییر میشود؛ مانند سال ۱۳۹۲ که مصباح یزدی او را اصلح دانسته بود و هیچ شخص و اقدامی نتوانست او را برای کنارهگیری متقاعد کند؛ چرا که آنها معتقدند به لحاظ شرعی و ایدئولوژیک، اگر اصلح باشد و به میدان نیاید یا از میدان خارج شود، خلاف «تکلیف» عمل کردهاند. همان نگاهی که در همین انتخابات هم داشتند؛ و همان نگاهی که طیف قالیباف، آن را مقصر شکست جریان موسوم به جبهه انقلاب میداند.
دعوای تکراری قالیباف و جلیلی
اما در جریان انتخابات زودهنگام ریاست جمهوری چهاردهم، این دعوای جلیلی و قالیباف به اوج خودش رسید. هر دو طرف مدعی بودند که طرف مقابل باید به نفع دیگری کنار برود؛ اما نه تنها هیچکدام کنار نرفتند که دست به حملات گستردهای علیه به یکدیگر زدند.
طیف جلیلی مدعی بود که بنا بر نظرسنجیها، این نامزد انتخابات رای بیشتری نسبت به قالیباف دارد و باید قالیباف به نفع او کنار برود. بر این اساس آنها معتقد بودند که اگر قالیباف به نفع جلیلی کنار برود، میتواند به اجماع در جریان موسوم به جبهه انقلاب بینجامد و جلیلی در مرحله اول قابلیت پیروزی بر سایر رقبا بخصوص مسعود پزشکیان را خواهد داشت.
در مقابل، طیف قالیباف نیز معتقد به همین استدلال بود منتها به نفع خود بودند. یعنی آنها تصورشان بر این بود که اگر جلیلی به نفع قالیباف کنار برود، میتواند برای اصولگرایان پیروزی را به ارمغان بیاورد.
اما آنچه در این میان رخ داد، سرسختی دو طرف در پافشاری بر درستی نظرات و تحلیلها و رابردهای خود بود؛ نتیجه هم شد حضور هر دو نفر در صحنه انتخابات دور اول؛ جلیلی بیش از ۸ میلیون رای آورد و قالیباف بیش از ۳ میلیون رای.
حمایتی که اگر نمیشد بهتر بود!
اینجا بود که ملامتهای دو طرف علیه یکدیگر دوباره شروع شد؛ اما در مدت یک هفته تبلیغات دور دوم خواستند آبروداری کنند و برای جریان جبهه انقلاب تلاش کنند. اما در این بین طعنههای طرفین علیه یکدیگر ادامه یافت.
در جریان تبلیغات مرحله دوم انتخابات، آنچه بیشتر از هر مسالهای به چشم آمد، بیانیه حمایتی قالیباف از جلیلی بود که گرچه به نام حمایت بود، اما پر بود از نیش و کنایه به جریان جلیلی. قالیباف در بخشی از بیانیهاش آورده بود «از همه حامیان خود که مظلومانه، تحت بیشترین فشارها و تخریب های همه جانبه برای بازگرداندن گفتمان عقلانیت انقلابی و کارآمدی شبانه روز تلاش کردند تشکر فراوان می کنم و اطمینان دارم مورد لطف شهدا مخصوصا شهید سلیمانی قرار گرفتهاند.»
قالیباف در آن بیانیه بیش از آنکه به بیان نقشه راه برای حمایت از جلیلی بپردازد، به بیان گلایهها بابت رفتارها با او و حامیانش از سوی خودیها پرداخت و مهمتر اینکه دعوای دو طرف چنان سنگین بود که در این یک هفته، هیچ ملاقاتی میان جلیلی و قالیباف صورت نگرفت؛ امری که در چنین شرایطی از ابتداییترین اقدامات نشان دادن حمایت است. میتوان گفت که بیانیه قالیباف صرفا برای از سر باز کردن وظیفه حمایت و کاستن از فشار بدنه اجتماعی اصولگرایان در آن شرایط بود.
ملامتهای پس از شکست
از بامداد روز شنبه که تقریبا شکست سعید جلیلی مسجل شد، توپخانه دو طرف شروع کرد به زدن مواضع طرف مقابل. حامیان قالیباف زبان به ملامت گشودند که اگر جلیلی قبل از دور اول انصراف میداد، اگر انتخابات به دور دوم هم میرفت، میان پزشکیان و قالیباف، این قالیباف بود که برنده میشد؛ چرا که به اعتقاد آنها در دو قطبی پزشکیان-جلیلی، بخش عمدهای از رایدهندگان دچار واهمه از روی کار آمدن جلیلی شده و بخشی از آرای خاموش هم به کمک پزشکیان میروند.
از طرف دیگر حامیان جلیلی هم میگویند اگر قالیباف در دور اول انصراف میداد کار به اینجاها کلا کشیده نمیشد و جلیلی میتوانست در دور اول پیروز شود. البته این تحلیل کمی دور از واقعیت و بیشتر منطبق بر بلندپروازی است؛ چرا که اگر قالیباف به نفع جلیلی کنار میرفت، در زمان باقی مانده تا رایگیری همین موج واهمه از روی کار آمدن تفکر جلیلی یا به عبارت بهتر روی کار آمدن تفکر محمدتقی مصباح یزدی و محمدمهدی میرباقری شکل میگرفت و شاید پزشکیان در دور اول پیروز میشد.
مسئولیت شکست با کیست؟
از جهتی نیز میتوان گفت تحلیل حامیان قالیباف بیشتر به واقعیت نزدیک است. گرچه قالیباف به سبب سوابق و افشاگریهای انجام شده دربارهاش رای منفی قابل توجهی داشت، اما در عین حال جلیلی بابت سوابقش در زمان مذاکرات هستهای در دولت احمدینژاد و تحریمهای سنگینی که با خود میآورد، و همچنین نوع نگاه او به مسائل فرهنگی و اجتماعی، رای منفی قابل توجهی داشت. کمااینکه در مرحله دوم انتخابات همین آرای منفی، نه تنها در بدنه رای اصولگرایی آثار زیانباری برای سبد رای جلیلی داشت، بلکه سبب شد تا حدود ۱۰ درصد از واجدین شرایط معادل ۶ میلیون نفر که در دور اول به هر دلیلی پای صندوق نیامده بودند، در این مرحله برای روی کار نیامدن جلیلی وارد میدان شوند و صفحه را به نفع پزشکیان بچرخانند.
از بامداد شنبه ۱۶ تیر ماه یک تنش فراگیر در اردوگاه اصولگرایی در گرفته که باعث شده هر طرف، سمت دیگر را به عنوان مقصر شکست خوردن جریان «جبهه انقلاب» معرفی کنند؛ حامیان جلیلی، قالیباف را به خاطر انصراف ندادن در دور اول انتخابات ملامت میکنند و حامیان قالیباف نیز، جلیلی و اطرافیان او را در تخریب نامزد مدنظرشان مقصر میدانند و معتقدند از بابت تخریبهای صورت گرفته از سوی حامیان جلیلی بود که آرای قالیباف دچار ریزش شد.
مواردی که نادیده گرفته میشوند
اما اگر بدون جانبداری به صحنه نگاه شود، میتوان یک مورد را به قطعیت یادآور شد؛ و آن اینکه رایدهندگان ادامه وضع موجود را نمیخواستند و علاقهای به نگهداشتن هسته مدیریت اجرایی کشور با همین ترکیب وجود نداشت. شاهد این امر را هم میتوان در نتایج مرحله اول انتخابات مشاهده کرد؛ نتایجی که در کمال شگفتی، برای نخستین بار در ادوار انتخابات جمهوری اسلامی، با مشارکت حداقلی ۴۰ درصدی، نامزدهای اصولگرایان نتوانستند حائز اکثریت آرا شوند و در شرایط مشارکت پایین، نامزد جریان اصلاحطلب توانست نفر اول شود.
مورد دیگر نیز این موضوع بود که نامزدهای منتسب به دولت مستقر که به وضوح بر ادامه همان مسیر با همان روشها تاکید میکردند، نتوانستند نظر اکثریت رایدهندگان را به سمت خود جلب کنند که باید این موضوع را در عملکرد و کارنامه سه ساله دولت سیزدهم جستجو کرد؛ اما در این اردوگاه نه تنها کسی عملکرد دولت سیزدهم را گردن نمیگیرد، بلکه حتی مسئولیت عملکرد کمپین خودشان در شکست گفتمان جریان موسوم به جبهه انقلاب را هم نمیپذیرند.
۲۹۲۹