سینماپرس: روح حاکم بر مناظرات و بالاخص مناظرات صورت گرفته در «دور دوم انتخابات ریاست جمهوری» را میبایست «فرهنگ» و مشخصا تقابل و مواجهه مستقیم «دو جریان فرهنگی» دانست.
همانگونه که در بخش نخست از این یادداشت و در مطلبی با عنوان «چرا ۱۵ تیر را میتوان موعد یک «انتخابات سرنوشتساز» دانست؟» اشاره شد؛ خطر پسرفت کشور به دهه ۱۳۹۰ هجریشمسی و تَکرار کابوس شوم «دولت حسن روحانی» موضوعی است که حالا بیش از هر زمان دیگری محسوس میباشد و از این جهت لازم است تا در ادامه به مرور چند نکته دیگر پرداخته شود:
۱/ اگر چه یکی از اصلیترین ضعفهای موجود در منظرات این دوره از «انتخابات ریاست جمهوری» را میبایست در عدم پرداخت مستقیم به «موضوعات فرهنگی» جستجو نمود؛ اما واقعیت آن است که روح حاکم بر این مناظرات و بالاخص مناظرات صورت گرفته در «دور دوم انتخابات ریاست جمهوری» را میبایست «فرهنگ» و مشخصا تقابل و مواجهه مستقیم «دو جریان فرهنگی» دانست. دو جریانی که یکی با خستگی تمام به دنبال «حقنه فرهنگ ما نمیتوانیم» به عمق جان تودههای مختلف اجتماعی است و دیگری با تمرکز بر «فرهنگ ما میتوانیم» سعی دارد تا «هر ایرانی» را با «یک جهان فرصت» آشنا و به «یک ایران جهش» باورمند ساخته و او را به شعور لازم برای پذیرش «یک نقش پر شکوه» مجهز نماید.
۲/ با وجود کم محلی به «موضوعات عرصه فرهنگ» و مشخصا «کمکاری صدا وسیما» در توجه به این حوزه و «عدم تهیه سوالات فرهنگی» مناسب و ایجاد «فضای پرسشگری فرهنگی» از هر یک از نامزدها و …؛ اما لازم است تا به این واقعیت توجه شود که «چهاردهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری» بیش از هر دورهای نمایانگر عمق بینش و تفکر فرهنگی جریانات موجود و نامزدهای حاضر در فرایند این دوره از انتخابات بود. جریاناتی که مشخصا در کالبد دو شخصیت راهیافته به دور دوم، حلول یافته و از این جهت است که اساسا «مسعود پزشکیان» و «سعید جلیلی» را میبایست نمایندگان دو تفکر فرهنگی پرطرفدار و غالب در کشور قلمداد نمود. دو تفکری که هر یک در مرحله نخست توانستند حدود ۴۰ درصد از رای دهندگان را متوجه خود ساخته و در یک وزنکشی ملموس از میان تودههای مختلف اجتماعی، یارگیری نمایند.
۳/ با چنین نگرشی به مجموع دو مناظره صورت گرفته است که میتوان هر یک از دو شخصیت حاضر در «دور دوم انتخابات ریاست جمهوری» را نماینده یک «جریان فرهنگی» در کشور قلمداد نمود. یکی «جریان فرهنگی اقتدارگرا» که در اوج باورمندی به داشتههای ملی و تمدنی خود است و دیگری «جریان فرهنگی وابسته» که به صراحت تمام «آنچه خود داشت زِبیگانه تمنا میکرد» و بارها و در سخنرانیهای به جا و بیجای خود بر این امر تاکید میورزد که هر موفقیتی برای ایران و ایرانی حاصل میشود، محصول لطف و «کرامت غرب» و مشخصا «ایالات متحده آمریکا» است!
۴/ مرور دو مناظره صورت گرفته در «دور دوم انتخابات ریاست جمهوری» حکایت از آن دارد که «نظام جمهوری اسلامی» در چشمانداز و مسیر پیشروی خود با دو جریان جدی مواجه است؛ نخست جریانی کهنسال که ضمن محکوم ساختن «اصل نظام جمهوری اسلامی» به «ناکارآمدی» ، از تمام ظرفیت و توانمندی «رسانه» بهره میگیرد تا تودههای اجتماعی مخاطب خود را به این باور برساند که هیچگاه در «حاکمیت» حضور جدی نداشته و نقشی را در رسیدن جامعه به «وضعیت موجود» ایفا ننموده است. جریانی که حالا بدون ارایه کوچکترین برنامه مدون و تنها با نقزدن و تمرکز بر پارهای دغدغههای گُلدُرشت به دنبال کسب رای تودههاست و … و دیگری جریان جوان و بانشاطی که حتی بدیهیترین اصول رسانهای را برای حضور در یک «کارزار انتخاباتی» نمیداند و به جای استفاده از ادبیات مردمپسند و رای جمعکُن و چالشبرانگیز و … تنها به بیان مطالب خود میپردازد و ضمن دفاع از «کارآمدی اصل نظام جمهوری اسلامی» ، در تمامی مباحث نه تنها «وضعیت موجود» را مطلوب نمیداند بلکه مدعی است که برای رسیدن به «وضعیت مطلوب» در تمامی حوزهها برنامه مدونی دارد و …
۵/ اساس تقابل و مواجهه مستقیم «دو جریان فرهنگی» در «دور دوم انتخابات ریاست جمهوری» را میتوان بیش از هر چیز در نمایندگی «دو مُدل حکمرانی» دانست. دو گونه متفاوتی که یکی در ظاهر دم از «علی علیهالسلام» میزند و برای اثبات کلام باربط و بیربط خود «قرآن» و «نهجالبلاغه» میخواند و در عین حال در ارایه حتی یک «برنامه اجرایی» منبعث از این احادیث و آیات نورانی عاجز است و به صراحت تنها راه فلاح و رستگاری کشور را در «مُدل حکمرانی غربی» میداند و حتی برای اثبات چنین مقصودی به شیوه ناپسند «تفسیر به رای آیات قرآن کریم» روی آورده و از «احادیث معصومین علیهمالسلام» استفاده ابزاری مینماید و …؛ اما آن دیگری بجای استفاده ابزاری و ظاهری از «قرآن» و «احادیث معصومین علیهمالسلام» بیش از یک دهه از عمر خود را صرف نموده تا این گنجینههای نورانی را به صورت برنامه درآورده و حضور خود در عرصه انتخابات را به گونهای «متعهدانه» رقم زده و عنان «قوه مجریه» را کاملا با «برنامهریزی» عهدهدار شود.
۶/ جالب آن است که تقابل و مواجهه مستقیم «دو جریان فرهنگی» در «دور دوم انتخابات ریاست جمهوری» محدود در هیچ حوزهای نشده و تقریبا تمامی حوزههای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و امنیتی و … را در بر میگیرد و به این جهت است که حتی عمق تفکر و نگرش این دو جریان را نسبت به تفکر و اندیشه «مقاومت اسلامی» افشا نموده و به خوبی آنجایی عینیت میبخشد که یکی از ایشان شهید والامقام «حاج قاسم سلیمانی» را «موی دماغ ایالات متحده آمریکا» خطاب میکند و آن دیگری «حاج قاسم» را «غرور ملی» و «خار چشم مستکبرین عالم» میخواند!
۷/ دو مناظره صورت گرفته در «دور دوم انتخابات ریاست جمهوری» نه تنها ماهیت «دو جریان غالب فرهنگی در کشور» را نمایان ساخت؛ بلکه به خوبی توانست «میزان ادب» و پایبندی این دو جریان به «اصول اخلاقی» و متعارف در «سبک زندگی اسلامی و ایرانی» را افشا نماید. دو جریانی که یکی خود را فرهیخته و باسواد و غرب درسخوانده معرفی کرده و در عین حال نه تنها پاسخگوی هیچ یک از اعمال خود نیست و کوچکترین نقدی را بر دوران مدیریت خود برنمیتابد؛ بلکه در مقابل برای رسیدن به هدف و کسب قدرت، از زدن هیچ برچسب و انگی به رقیب خود مضایقه نکرده و ایشان را با القابی همچون «بیسواد» و «دروغگو» و «طالبان» و «متحجر» و «واپسگرا» و «ارتجاعی» و … میخواند و در این گویش خود آنچنان بیپروا است که حتی در مجامع رسمی و مشخصا در قاب تلویزیون و در پیشگاه عموم بینندگان از به کار بردن چنین القابی ابا ندارد. جریانی که از هیچ کلیدواژهای برای تحقیر رقیب خود مضایقه نمیکند. جریانی آنچنان بر عاج نشسته و دچار «خود بزرگپنداری» که حتی از استفاده واژه «شما» برای مخاطب قرار دادن رقیب خود مضایقه میکند و در طول حدود سه ساعت گفتگو، همواره ایشان را با واژه «تو» مورد خطاب قرار میدهد!
۸/ «دور دوم انتخابات» در فرایند تعیین تکلیف «ریاست جمهوری چهاردهم» به یک موقعیت ناب از برای مواجهه و وزنکشی رسمی و ملموس دو جریان فرهنگی اصلی موجود در کشور مبدل شده است. دو جریانی که یکی متشکل از «جوانان تحصیلکرده وطنی» است و پُرشور و حرارت در صحنه حاضر شده و نهایتا قابل سنجاق شدن به عملکرد «سه دولت نهم و دهم و سیزدهم» است و دیگری «کهنسال» است و اگر چه در طول ۴۵ سال گذشته بر مصادر حاکمیتی کشور حضور داشته، اما امروز حتی با وجود برخورداری از حمایتهای صددرصدی از «حمایت حسن روحانی» و احاطه کامل «دولتمردان بنفش» بر جایجای ستاد انتخاباتی ایشان، اما حاضر به گردن گرفتن عملکرد هیچ دولتی نمیباشد و تمام تلاش خود را به کار میبرد تا خود را موجودیتی جدید معرفی نماید و این همه در حالی است که این جریان، یعنی «کهنسالان حاضر در عرصه انتخابات» ، همان طیفی هستند که از دوران جوانی و بعضا حتی نوجوانی خود در مناصب عالی اجرایی کشور حضور داشته است و اگر بنابر پاسخگویی است، لازم است تا نسبت به عملکرد خود در «دولت هاشمی رفسنجانی» و فجایع اقتصادی صورت گرفته در «دولت سید محمد خاتمی» هم پاسخگو باشد. همان طیفی که عموما از «تحصیلات حین خدمت» برخوردار میباشند و نه تنها مدارک دانشگاهی خود را به حساب «جمهوری اسلامی» نوشتهاند؛ بلکه حتی گذراندن دورههای مدیریتی خیل کثیری از ایشان نیز با استفاده امکانات دولتی و از بیتاالمال بوده است. جماعتی که بعضا با حداقل سواد و تخصص لازم به مدیریت ساختاری گمارده شده و اگر چه در طی دهها سال مدیریت خود با «شیوه آزمون و خطا» هزینههای هنگفتی را بر گرده ساختار تحت مدیریت خود تحمیل ساخته بودند؛ اما حالا مدعی کسب جایگاه «ژنرالی» گونه از خود بوده و با استفاده از ضعف حافظه تاریخی جامعه، به دنبال ارایه شخصیتهایی اسطورهای و بیبدیل از خود میباشند!
۹/ اگر چه ممکن است تجربه دهها سال حضور مستمردر قدرت و مدیریت در عرصه اجرایی به طیف «کهنسالان حاضر در عرصه انتخابات» چنین نگرشی را بخشیده باشد که دیگر در «موعد انتخابات» زیربار ارایه هیچ برنامه مدون و قابل ارزیابی نروند و با استفاده از «شگردهای رسانهای» شناخته شده در جهت «تحمیق افکار عمومی» برآمده و با تمرکز بر شیوههای منسوخ «تبلیغات پوپولیستی» (Populisme) به دنبال جلب توجه و گرفتن رای حداکثری از مردم باشند و… و. ؛ اما باید توجه داشت که این جریان دیگر از قدرت مطلق برخوردار نیست و حتی در صورت پیروزی و کسب جایگاه ریاست جمهوری چهاردهم با یک «اپوزیسیون قدرتمند» مواجه است. جریانی که نشان داده از وزن سیاسی غیر قابل چشم پوشی و مقبولیت خاصی در جامعه برخوردار است و حالا در پس انتخابات به خوبی میتواند در نقش «مطالبهگر» حاضر شود و اجازه ندهد که طیف «کهنسالان حاضر در عرصه انتخابات» همچنان به صورتی «غیر متعهدانه» و کاملا «بدون پیشبینی» قدم بردارد و به عنوان «دولت سوم حسن روحانی» با نوعی بازی رسانه ای عرصه اجرایی کشور را به پیش برد.
۱۰/ در پایان بار دیگر باید بر این مهم توجه داشت که اکنون «وقت انتخاب ملت ایران» است. ملتی که میتواند در موعد روز جمعه ۱۵ تیرماه به خیابان بیاید و به صورتی کاملا شفاف و در آزادی مطلق و البته به صورتی قابل شمارش خواسته خود را بیان داشته و نشان دهد که به کدام یک از این دو «نگرش فرهنگی» تمایل دارد.