دههی نود میلادی، دورهی شکوفایی دوبارهی سینمای آمریکا بود. در امتداد تحول فرهنگی-اجتماعی عظیم دههی هفتاد و پوستاندازی کامل تعریف «فیلم آمریکایی»، دههی نود، شاهد ظهور استعدادهای مهمی بود که هم طی همان سالها، فیلمهای خلاقانه و ساختارشکنی ساختند و هم، بعدتر، به تعدادی از نمادهای هالیوود تبدیل شدند. سه تن از این چهرهها، ریچارد لینکلیتر، وس اندرسون و کوئنتین تارانتینو هستند.
اگرچه لینکلیتر در سال ۱۹۸۸، فیلم تجربیِ غیرممکنه شخم زدن رو با خوندن کتابها یاد بگیری (It’s Impossible to Learn to Plow by Reading Books) را تقریبا یکتنه ساخته بود، دو سال بعد، بینش هنری متمایزش را به شکل جدیتری به رخ سینمادوستان کشید. وس اندرسون هم در سال ۱۹۹۶، با همان فیلم نخستاش، چشمههایی از سلیقهی متمایزش در داستانگویی را معرفی کرد. فیلم نخست کوئنتین تارانتینو اما بینهایت ستایششده و محبوب است؛ پس در عوض، به سراغ سومین فیلم او رفتم که اگرچه بسیار تماشایی است، مهجورتر به حساب میآید. دربارهی این سه فیلم صحبت کردم: تن لش (Slacker) به کارگردانی ریچارد لینکلیتر، منور (Bottle Rocket) به کارگردانی وس اندرسون و جکی براون (Jackie Brown) به کارگردانی کوئنتین تارانتینو.
فیلم Slacker
فیلم تن لش
کارگردان: ریچارد لینکلیتر
بازیگران: ریچارد لینکلیتر، ترسا تیلور
سال اکران: ۱۹۹۰
خلاصهی داستان: روزی از زندگی در آستینِ تگزاس؛ در حالی که دوربین، از جایی به جای دیگر، سرک میکشد و به نخالههای اجتماع و آدمهای عجیب و غریب، نگاهی مختصر میاندازد.
اثری که از آن به عنوان یکی از آغازگران جریان سینمای مستقل دههی نود آمریکا یاد میشود. این فیلم بدیع، با روایت سیال و شناوری که نمیشود ردپای بهشت بر فراز برلینِ (با نام انگلیسی Wings of Desire) ویم وندرس را در آن نادیده گرفت، نام ریچارد لینکلیتر را به عنوان صدای خلاقانهی جدید و اصیلی در سینمای آمریکا، معرفی کرد.
در تن لش، با مجموعهای از شخصیتهای سرگردانی مواجه هستیم که هدف روشنی در زندگی ندارند و از تن دادن به انگارههای رایج دربارهی زندگی موفق، سر باز میزنند. فرم روایت هم متناسب با همین سرگردانی، جهتگیری دراماتیک سرراستی ندارد. در هر صحنه، تنها چند دقیقه با یک شخصیت میمانیم و به محض این که دوربین، شخصیت جدیدی برای تعقیب کردن پیدا میکند، صحنهی بعد را با او همراه میشویم!
به جز این سیالیت و پویایی که بعدتر، به نوعی متفاوت، در اثر رویاگون فیلمساز یعنی زندگی بیداری (Waking Life) هم تکرار شد، اسلکر، یک مشخصهی مهم دیگرِ سینمای ریچارد لینکلیتر را هم معرفی میکند: دیالوگنویسی ماهرانهای که از یکسو، با موضوعات فلسفی و هستیشناسانهاش، وامدار موج نوی فرانسه است و از سوی دیگر، نوعی پوچی و بیهودگیِ شوخطبعانه هم دارد. ابسوردیسمی که با مود و حال و هوای هپروتی زندگی شخصیتهای فیلم متناسب است و در Hangout Movieهای لینکلیتر مثل مات و مبهوت (Dazed and Confused) یا حومهی شهر (SubUrbia) هم میشود پیداش کرد. این کیفیت که لینکلیتر به نحو سهل و ممتنعی در خلق آن استاد است، الهامبخش کوین اسمیت برای ساخت فیلم فروشندهها (Clerks) هم شد.
فیلم Bottle Rocket
فیلم منور
کارگردان: وس اندرسون
بازیگران: اوون ویلسون، لوک ویلسون، رابرت مازگریو، جیمز کان
سال اکران: ۱۹۹۶
خلاصهی داستان: سه دوست، برنامهای میچینند تا یک سرقت ساده را اجرا کنند و قسر در بروند.
یکی از فیلمهای محبوب مارتین اسکورسیزی از سینمای دههی نود. حالا و پس از این که استایل متمایز وس اندرسون، به شهرتی فراتر از مرزهای سینمای هنری رسیده است و در شبکههای اجتماعی هم با تلاش برای بازآفرینی عناصر آن، ترندهای مختلفی شکل میگیرد، بازگشت به منور، میتواند تجربهی جالبی باشد. نخستین فیلم بلند داستانی وس اندرسون که بازسازی فیلم کوتاهی از خودش است، به شکل طبیعی، میزانی از خامی و آشوب در تنظیم عناصر زیباشناختیاش دارد که با بیان بصری خشک و محکم آشنای سالیان اخیر اندرسون، متفاوت است.
این کمدیِ سِبٌک و خلوضع، فیلم سرقتی است که در تگزاس میگذرد و ماجرای سه دوست نهچندان باهوش را روایت میکند که برنامهای ۷۵ ساله برای دزدی دارند! منور، نخستین تجربهی برادران ویلسون در عرصهی بازیگری را رقم میزند. اوون ویلسون که در شکلگیریِ کارنامهی وس اندرسون نقشی کلیدی داشته، در کنار او، فیلمنامهی منور را هم نوشته است. اگرچه این فیلم با ساختههای آیندهی اندرسون، تفاوتهای سبکیِ واضحی دارد، چند عادت همیشگی سینمای او را کلید میزند؛ از جمله لحن شوخطبعانهای که با ایدههای بصری هوشمندانه، غنی میشود و عاشقانهی غیرمنتظره و نامعقولی که در میانهی آشوب وقایع، لحظات احساسبرانگیز خالصی را خلق میکند.
فیلم Jackie Brown
فیلم جکی براون
کارگردان: کوئنتین تارانتینو
بازیگران: پم گریر، ساموئل ال جکسون، رابرت دنیرو، رابرت فورستر، مایکل کیتون
سال اکران: ۱۹۹۷
خلاصهی داستان: یک مهماندار هواپیما که سوء پیشینه دارد، به جرم قاچاق، گیر میافتد. در حالی که برای تبدیل شدن به مخبر پلیس علیه قاچاقچی اسلحهای که برایش کار میکند، تحت فشار است، او باید راهی بیابد تا بدون کشته شدن، آیندهاش را بسازد.
جکی براون از آثار مهجور کارنامهی کوئنتین تارانتینو است اما از منظر ارزش سینمایی، از بهترین ساختههای او، چیزی کم ندارد. بابت همین، طی سالیان پس از اکراناش، خوب عمر کرده است. تارانتینو، تنها اثر اقتباسی کارنامهاش را بر اساس رمان رام پانچ (Rum Punch) المور لئونارد ساخت. او در ابتدا قصد داشت فیلمنامهاش را به کارگردان دیگری بسپارد؛ اما طی بازخوانی رمان، به قدری عاشق متریال میشود که نظرش تغییر میکند. لئونارد، فیلمنامهی اقتباسی تارانتینو را «احتمالا بهترین فیلمنامهای که در عمرش خوانده است» توصیف میکند.
در جکی براون، پم گریر، نقش مهماندار هواپیمایی را بازی میکند که در عملیات حمل پول برای یک قاچاقچی اسلحه، درگیر میشود. تماشای فراز و فرودهای پلات جنایی پیچیده و پرجزئیات فیلم، لحظات تعلیقزای بینهایت سرگرمکنندهای را میآفریند؛ اما آنچه فیلم را از تریلرهای جنایی دیگر متمایز میکند، مانند همیشه، سلیقهی تارانتینو در بیان بصری، دیالوگنویسی، شخصیتپردازی و تنظیم لحن صحنهها است. جدا از حضور کاریزماتیک پم گریر و پرفورمنس تماشایی ساموئل ال جکسون در نقش ویلن روانپریش فیلم، جکی براون، دو اجرای برجستهی دیگر هم دارد. رابرت دنیرو در نقش لوئیس گارا، یکی از نقشآفرینیهای مهجور کارنامهاش را ارائه میدهد و رابرت فورستر فقید هم در نقش مکس چری، رابطهی جکی و مکس را واجد عمق احساسیِ اصیل و ارزشمندی میکند.